وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

دغدعه این روزها

1396/11/2 8:14
نویسنده : مامان سپید
120 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی بود که پشت پلک پسری ی کم قرمز شده بود و چند روزه که این قرمزی با تورم همراه شده تصمیم گرفتم دکتر ببرمت و از ی متخصص وقت گرفتم و و رفتیم

گفت این تورم به خاطر آلودگی هوا هست و با چند تا قطره و شستشو و کمپرس گرم خوب میشه ولی تو معاینه که دوبار هم انجام داد گفت چشم پسرم ی کم ضعیفه و نیاز به عینک داره اصلا برام غیر قابل باور بود و سریع به یکی از آشناها که اپتومتریست هست مراجعه کردم که اونم نظرش همین بود و کلی مشاوره داد و گفت قرنیه چشم تا شش سالگی جمع میشه بهترین زمان معالجه همین چند سال هست و با همکاری با پزشک میشه خوب بشه و بهبود کامل پیدا کنه.

نمیدونم چی بگم چون اصلا حال و هوای خوبی نداشتم و انتظار شنیدن چنین چیزایی رو نداشتم دیدن چشم های درشت و زیبات از پشت عینک واسم خیلی سخته و تا حالا به موردی برخورد نکرده بودم که حتی یک درصد هم به ضعیف بودن چشمات شک کنم شب رو تا صبح نخوابیدم خیلی بیقرار بودم اگه فرزندم واقعا به عینک نیاز داشته باشه من باید اینقد محکم و قوی باشم تا الگوی مناسبی برام فرزندم بشم و در سالهای آینده تو مدرسه بربه مشکل نخوره نمیدونم چرا بغض کردم فعلا دارم با خودم کنار میام و امیدم به خدا هست و از دو تا متخصص دیگه هم وقت گرفتم که نظر اونا رو هم بدونم اگه نظر همگی بر زدن عینک باشه مجبوریم عینک بزنیم البته عینک اصلا چیز بدی نیست من خودمم استفاده میکنم البته فقط در زمان مطالعه، ولی چون شما خیلی کوچولو هستی احساس میکنم واست سخته  ولی واست عینک گرفتیم و به همین دلیل کلی واست زمینه سازی کردم و از وقتی عینک رو زدی منم دیگه تو خونه عینک میزنم و بابا هم کلا عینک داشت اینجوری هممون مثل هم میشیم و من بهت میگم قربونت برم شدی ی آقای دکتر کوچولو، تو میگی نه مامی سپید پلیس پلیس چون خیلی به پلیس علاقه داری فکر میکنی با زدن عینک شکل پلیس ها میشی، بعید میگی بابا پلیس، مامی پلیس، امیر پلیس و همگی دست مزنیم، البته حدود نیم ساعت عینک زدی میدونم و درک میکنم که برات سخته، نظر خودمم اینه تا شنیدن نظر اون دو تا متخصص بهت فشار نیارم و فعلا زیاد نزنی.

این عکس رو وقتی از شهرعینک اومدیم گرفتم.

1396/11/08

و باز هم دکتر متخصص رفتیم و این بار روحیمون بهتر بود و کلی با دکتر صحبت کردم و نتیجه گیری بر زدن عینک شد البته نظر این متخصص این بود چون خیلی زود فهمیدیم راه درمان رو ساده کرده و احتمالا از شش سالگی دیگه نیازی به عینک نخواهد بود. تازه میگفت پسر با عینک خوشگله اگرم دوست نداشت اینقد علم پیشرفت کرده که با ی جراحی کوچیک دیگه نیازی به عینک نداره کلا نظر این پزشک رو بیشتر قبول دارم و خیلی امیدوارمون کرد گفت میتونیم از سه سالگی هم واست عینک بزنیم ولی زودترش بهتره، با مشورت با سعید تصمیم گرفتیم عینکی که واست گرفته بودیم رو عوض کنیم چون احساس میکنم ی کم بزرگه و بینیتو اذیت میکنه و عینک مناسب برای طولانی مدت نیست و میخوام خودمم تمام وقت عینک بزنم منم عینکمو عوض کردم که بابا هم از فرصت استفاده کرد و اونم عینک جدید گرفت دیگه بهانه ای شد که سه تایی عینک جدید گرفتیم.(ببین چطور میخوای دوربین رو بگیری و خودت عکس بندازی)

حالا که دارم مینویسم کاملا به خودم مسلط شدم و زمینه سازی خوبی هم برای پسرم کردم توکل به خدا میکنم و امیدوارم برات سخت نباشه و همکاری کنی، وقتی تو شهر عینک بودیم یکدفعه دیدم ی بادکنک خیلی قشنگ دستته، ی خانوم مهرباون کلی قربون صدقت رفت و گفت ماشاالله این پسر اینقد زیباست که دلم براش آب شد دوست داشتم براش ی هدیه بگیریم که تا شما مشغول انتخاب عینک بودین این بادکنک رو گرفتم (خوشگل بودن طرفدار هم داره قربونت برم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)