یادآوری زیبا

روز تجدید زیباترین خاطره زندگیم

بهار را دوست دارم چون موسم شکفتن توست
و تو را دوست دارم چون شکوفائی من به وجود توست

پسر عزیزم امروز روز تولدته پارسال همین موقع من تو بیمارستان بودم خدای من یکسال گذشت پارسال این موقع چه استرسی داشتیم خدا رو شکر، خدا همیشه یار و یاورمونه در تمام سختیها و مشکلات کمکون کرده خدایا بابت تمام نعمتهات شکر.

پسر من حالا ی مرد کوچولو شیطون و شیرون زبونه که وقتی در کنارش هستم اصلا متوجه گذشت زمان نمیشم دیشب به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت یک شب شده من فکر کردم  هنوز ساعت ده شب هست اینقد با شما بازی کردم  و گل پسرم خوش خنده و شیرینه، گذشت زمان رو حس نکردم اصلا باور نمیکنم یکسال گذشته، این یکسال شیرین ترین دوران زندگی من بوده، بودن در کنار موجودی که از وجود خودم متولد شده و به این دنیا آمده

وقتی به دنیا اومدی تا سرتو رو دست من نمیذاشتی نمیخوابیدی الان هم تا بیدار میشی و منو میبینی تو رختخواب میخندی  تا بغلم میای و سر روی قلبم میذاری با همه شیطنت بچگیت، آروم و مظلوم تکون نمیخوری و صدای ضربان قلبم مثل لالایی واست، زود عین فرشته ها آروم تو بغلم میخوابی ،همیشه دوست داشتم فرزندم شیره جان خودمو بخوره پارسال که بهت شیر دادم بهترین لحظه زندگیم بود احساس میکنم عشقی که بینمونه بخاطر همین شیردادنه، به همین دلیل ی رابطه مادر و فرزندی خاصی بینمونه،  به من خیلی وابسته شدی حتی کسی به شوخی منو بزنه سریع واکنش نشان میدی  و با دستای کوچولت ازم دفاع میکنی قربون مرد کوچولو غیرتیم برم.

پدرجون و مامانی زحمت کشیدن به مناسبت اولین سال تولد اولین نوه گلشون ی تولد مفصل واست گرفتن تولدی که خیلی ها آرزو داشتن عروسیشون اینطور باشه،  منم الان خیلی کار دارم بعد از تولد ی مطلب خاص با عکسای تولدت واست میذارم فقط خواستم بهت بگم لحظه به لحظه این روز واسم خاطره شده نگاه به ساعت میکنم و لحظه به لحظه پارسال واسم زنده میشه فقط میتونم با تمام وجودم بگم خدایا شکرت