وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

خرداد ماه 96

1396/3/31 9:22
نویسنده : مامان سپید
101 بازدید
اشتراک گذاری

تا بیست و پنج ماهگی

اولین روز خرداد که خاله ها سالن گرفته بودن و همگی رفتیم سالن زیارتشون قبول باشه ناگفته نمونه کلی سوغاتی قشنگ هم داشتیم واقعا ازشون ممنونم.

 خواهر زاده و برادرزاده های آقا جلال دقیق 4 نفر بودن و با گل پسر من میشدن 5 بچه و حسابی همه با هم بدو بدو و شیطونی کردین موقع برگشت هم دست دایی حسین و خاله شادی رو گرفته بودی و میگفتی بیم بیم میخواستی بری خونه خاله شهلا، ویشکا میگفت مامان چرا همه میگن امیرعلی چرا همه اینو دوست دارن؟ داشت بهت حسودی میکرد دختر است دیگر....خندونک

سوم خرداد تولدت بود که در پست قبلی واست گذاشتم.

دشمن وسیله های برقی هستی و موفق شدی جارو برقی رو نابود کنی تنها شانسی که داریم بابا سعید فنی هست و استاد درست کردن خرابکاری های پسرشمتفکر

احساس مهندسی هم داری و میخوای به بابا کمک کنیخنده

رفته بودیم دنبال خرید وسایل برقی واسه کناف کاری سقف خونمون، که پسری حسابی خسته شد و در ی مغازه نشسته بود و تکان نمیخورد تمام مردم ازت عکس گرفتن قربونت برم خوشگل من که خستگیت هم جذابه

14 و 15 خرداد که تعطیل بود به تمیز کردن خونه مامانی اختصاص دادیم و مامانی کم کم خونه کشی رو شروع کرد و پسری که  من قربونش برم خیلی کمک کرد حتی وسیله های سنگین که نمیتونست بلند کنه با کارتن میکشید و آقا کوچولو کلی زحمت کشید.

جالب اینجا بود وقتی وسیله ای رو بلند میکردی میگفتی یا علی یا علی ولی تا ما حواسمون نبود ی ساک خیلی سنگین رو بلند کردی و گفتی یااااااا یاااااااا یااااااا که من متوجه شدم و به دادت رسیدم دیگه دایی بردت بیرون و پارک و تفریح تا یازده شب، واقعا دستش درد نکنه خیالم راحت بود و سرعت کارا بیشتر شد.

روز بعد پدر جون بیرون رفتی که وقتی برگشتی دیدم با پدر جون آرایشگاه رفتی و موهات خیلی خیلی کوتاه شد من موهای اینقد کوتاه دوست ندارم و تا حالا به این حد موهاتو کوتاه نکرده بودم دیگه اینم ی تجربه بود پسری با این موهای کوتاهغمگین

وقتی بوفه خالی میشه و پسری شیطونیش گل میکنه

وقتی دایی لباس جدید بخره و پسری ببینه

همزمان با اسباب کشی مامانی تعمیرات ما شروع شد و واقعا زحمت کشیدیم و چون خیلی حساس بودیم همه چی واقعا عالی شد،

دیگه وقت عکس گرفتن رو زیاد نداشتم ببخش عشقم چون واقعا درگیر بودیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)