ممنونم
قربانی کردن
وقتی بیمارستان بودیم کلی واست نذر و نیاز کرده بودیم مخصوصا پدر و مامان
همون روزی که از بیمارستان مرخص شدیم پدرم اومد و من و بابا سعید و پدر شما رو آوردیم خونه
مامان هم غذا درست کرده بود و با اسپند اومد استقبالمون، پدردو تا خروس گرفته بود و همون لحظه که ما آمدیم قربانی کرد، یک هفته بعد هم زحمت کشید و واسه تنها نوه عزیزش ی گوسفند قربانی کرد.
خدا رو شکر واسه سلامتیت پسرم، پدرجون و مامانی خیلی دوستت دارن امیدوارم نوه خوبی باشی و قدرشون رو بدونی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی