تیر 1400
بعد از این مدت دیگه آرایشگاه رفتن واجب بود فکر میکردم به خاطر خاطره بد زدن موهات بازم بترسی و گریه کنی که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد
یک تفریح با مامانی و خاله شهلا
من واقعا راننده هستم که بچه تو آغوشم با آرامش خوابیده و رانندگی هم میکنم.
شب بیدار شدم دیدم تو رختخواب نیستی رفته بودی جایی که نور باشه با آرامش و در اوج سکوت داشتی بازی می کردی
بماند به یادگار از شیطنت هات
اینم جوجه یاکریمی که به گلدون خونه ما پناه آورده بود جوجه کوچولو که تازه از تخم بیرون آمده
کم کم دارن بزرگ میشن
اینم براتون بگم که بابا سعید تو این ماه خیلی مریض بود و سنگ کلیه داشت که دفع نمیشد و دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت حدود یکماه اداره نرفت و استراحت کرد و زحمت من تو این مدت با شما دو تا و مریض داری و عیادت کننده های بابا و در کنارش شرکت رفتن خودم خیلی زیاد بود در شبانه روز کمتر از 4 ساعت میخوابم امیدوارم زحمت هام نتیجه بخش باشه و حال بابا زودتر خوب بشه