واکسن دو ماهگی
واکسن دو ماهگی
پسر عزیزم دو ماهگیت مبارک فرزند عزیزم روز شنبه سوم مرداد ماه دو ماه شدی من و مامان رفتیم و واست واکسن زدیم شما خیلی سرحال بودی اول قد و وزن رو چک کردن و بعد رفتیم واسه واکسن زدن
رو تخت خوابیدی، اول قطره فلج اطفال بهت دادن ی کم تلخ بود و شما دوست نداشتی بعدش واست واکسن زدن.
وقتی برگشتیم شما بیقرار بودی کم کم تب کردی و بی طاقتیت بیشتر شد شب رو کلا نخوابیدی و من و مامان هم بیدار بودیم دستمال رو پاهات و پیشانیت میذاشتیم شاید تب شما پایین بیاد و آرام بشی ولی شما درد داشتی، واسه اولین بار اشکاتو دیدم اشکات تند تند رو گونه هات میامد و جیغ میزدی طاقت دیدن اشکاتو نداشتم تمام بدنم درد گرفته بود ساعت 9 صبح رضایت دادی و تقریبا یک ساعت خوابیدی من که هلاک بودم کنارت بیهوش شدم.
مرد که نباید همش بخنده، وقتی مریضه باید عصبانی و ناراحت باشه
روزدوم حالت بهتر بود ولی همچنان تب داشتی بازم شب ناراحت بودی و نخوابیدی. الحمدلله الان حالت بهتره و دیگه تب نداری، داری دست و پا میزنی و به کامپیوتر نگاه میکنی قربونت برم عزیزم عاشقتم.