خرداد 1402 (سفر به شمال)
بنا به درخواست بابا که ویلای استخردار میخواست و دایی که ساحلی میخواست کلی گشتیم تا هر دو خواسته همزمان انجام بشه و نتیجه شد ویلای استخردار ساحلی، واقعا همه چی عالی بود و خیلی بهمون خوش گذشت
هر روز دایی و بابا مسابقه میدادن و بازنده باید بستنی میخرید البته من و امیر هم جز شرکت کنندگان بودیم
مادر عزیز تر از جانم
شنا در دریا هم خوبه ولی استخر کنار دریا ی چیز دیگس دقیقا هر شب تا دو شب تو استخر بودیم بابا زود خسته میشد ولی من و دایی حسابی پایه بودیم و بچه ها کلی بازی و شنا میکردن امیر و اهورا فقط تو چند روز شنا کردن رو کامل یاد گرفتن
دو عدد فرزند خسته در حال برگشت به خونه، البته در کل مسیر بین ماشین ما و دایی در حال جابجایی بودین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی