واکسن شش ماهگی
واسه واکسن شش ماهگیت با بابا سعید و مامان و دایی جون رفتیم ی ماشین رفته بودیم واسه آقا واکسن بزنیم
بازم مثل ی مرد اصلا گریه نکردی و نترسیدی، خیلی خوشحال شده بودم.
ولی تب داشتی و شب بیقراری کردی و تا صبح نخوابیدی مامان و دایی هم نخوابیدن واقعا هلاک شده بودن یکسر تو بغل بودی
روز دوم بهتر بودی ولی بیحال بودی
خدا رو شکر روز سوم کاملا خوب شدی دیگه راحت شدی تا واکسن یکسالگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی