عکس های آذرماه 95
تا نوزده ماهگی
پسری بعد از حموم
ی خواب راحت
وقتی ی کارتن مای بیبی میخری
قربونت برم در کمتر از یک دقیقه کل پوشک ها رو خالی کردی و خودت رفتی تو کارتن در کمتر از 5 دقیقه هم کارتن رو پاره کردی البته با همکاری با دایی حسین
14 آذر هم تولد دایی جون سهیل بود و همه خونه پدر جون و مامانی بودیم و تولد گرفتیم و کلی خوش گذشت و پسری کلی خوشحالی کرد و دست زد و رقصید که فیلمشو واست گرفتم بزرگ شدی ببنی و بدونی چقد جیگر بودی
تقریبا صد بار کادوها به دایی دادی و ما دست زدیم مامانی میگفت آخر شب که همه خوابیدن یکدفعه صدای داد دایی اومده وقتی رفتن تو اتاق دایی دیدن پیرهنی که مامانی واسه دایی خریده بود با کارتنش بردی و از بالا انداختی رو سر دایی و سریع خودت دست میزدی دوست داشتی توید رو ادامه بدی فدات شم
شب یلدا امسال خونه ما برگزار شد و نوبت ما بود البته ما خودمون هر سال مهمون پدرجون بودیم و هیچ دانگی ندادیم ی میز خیلی قشنگ چیدیم ماشاالله اینقد امیرعلی شیطونی کرد یادمون رفت ازش عکس بگیریم تا غافل شدم دیدم از روی مبل رفتی بالا رو از میز کشیدی بالا رو میز نشستی و داری سیب میخوری احساس سکته داشتم اون موقع خیلی خطرناک بود سریع بغلت کردم ولی با جیغ و داد مواجه شدیم تا مهمونا اومدن و سرگرم شدی مخصوصا با خاله شادی البته به زبان خودت دادی
وقتی کلی با خان عمو بازی میکنی و وسط بازی خوابت میبره
قربونت برم فکر کنم میخوای مثل بابایی پول از خودپرداز بگیری
پس چرا پول نداد
عمو و عمه شهلا مهمون ما بودن و کلی خوش گذشت آخر شب هم شلوار کردی پوشیدی و شیطونی کردی و شمشیر بازی و کلی همه قربون صدقت رفتن اینقد قشنگ شیرینی میکنی و همه رو سرگرم میکنی اصلا متوجه گذشت زمان نشدیم.
این لباس قشنگ هم خاله شهلا و شادی واست هدیه گرفتن دستشون درد نکنه