وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

مرداد 97

1397/5/31 14:09
نویسنده : مامان سپید
122 بازدید
اشتراک گذاری

چون پسر خوبی بودی بابا رفتی خرید و به انتخاب خودت بابا سعید واست هدیه گرفت که خیلی دوستش داری

حس مسئولیتت خیلی بالاست و در همه کارا کمک میکنی

پارک رفتن پسرم، وقتی خواهان پارک رفتن هستی ودوست ندارم حوصلت سر بره

اینم ی شب خیلی خاص تو باغ خاله فرح که همگی مهمون خاله فرح بودیم و حسابی به همه خوش گذشت، ی باغ خیلی زیبا با هوای عالی.

بازی کردنات ویژه شده ببین فقط خودت ببین چی کار کردی تا ما بترسیمخنده

اولین سینما خانوادگی ما با خانواده عمه شهلا و عمو میثم که همگی مهمان ما بودن و اولین سینما زندگی مشترک عمه و عمو مرتضی - من و بابا و عمو میثم و زن عمو بود

نتیجه میگیریم بین تفریح ها وقت بیشتری برای سینما بذاریم بعد از شش سال زندگی مشترک من و سعید اولین بار بود باهم سینما رفتیم، ناگفته نمونه همگی بعد از سینما شام به صرف ساندویج مهمان عمو مخرتضی بودیم.

پسرم میخواد بره بلیط بگیره

دیگه مستقل شدی و در آغوش من جلو نمیشینی و دوست داری عقب باشی و  بزرگ شدنتو بیشتر و بیشتر دارم حس میکنم واقعا از صمیم قلبم خوشحالم گل پسر، البته این موضوع در بیشتر مواقع صدق میکنه ولی بعضی وقتها هم میای جلو در آغوش خودم.

جشن عروسی پسرعمو زن عمو مریم دعوت بودیم که برای اولین بار با بابا آرایشگاه رفتی و کلی ذوق کردم برات

جالبه بدونی هر کی که میدیدت بوست میکرد و کلی ماشاالله برات گفتن خوشتیپی و خوشگلی دردسر داره دیگه

اینم ماشین عروس که بچه ها علاقه خاصی بهش دارن

روز بعد از عروسی عید بزرگ قربان بود که به یاد بابا بزرگت عمه ها و بابا و عموها تصمیم گرفتن ی قربانی انجام بدن و همه خونه عمه شهلا رفتیم و کلی کباب خوردیم و بچه ها بازی کردن که نکته خیلی جالب این مهمونی این بود عمو میثم میخواست قلیان بذاره همین که آب توش ریخت گفت بلدین قلیان بکشین و امیر گفت آره و خیلی راحت و البته خیلی ماهرانه قلیان کشید ولی آرین بلد نبود که پسرم آموزش میداد  که چطور باید کشید و میگفت آرین فوت نکن باید مِک بدی مثل شیر که میخوری غمگین  که البته عمو میثم ازتون فیلم گرفت که یادگاری برامون خواهد ماند، واقعا برام جالب بود که چطور بلدی چون اثری از قلیان تو خونه ما وجود نداره بعدا که ازت پرسیدم بهم گفتی که تو باغ الناز اینا نگاه دایی حسین کردی و یاد گرفتی واقعا نابغه هستی پسرم و هنوز باورش برام سخته که با ی نگاه یاد گرفتی من تا وقتی بزرگ شدم فکر میکردم باید فوت کنی تا صدای قل قل قلیان بلند شهخجالتخجالتخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)