عکس های خردادماه 95
تا سیزده ماهگی
این کلاه دوچرخته که دایی جون خریده خیلی دوستش داری و همیشه سرت میکنی
همه دوستت دارن و اینقد بوست کردن گونه هات قرمز شده
میخواستم ی عکس زمینه سفید ازت بگیرم تا طراحیش کنم ولی آقا شیطنتش گل کرده بود
بالاخره موفق شدم
بیرون رفته بودیم همه بچه ها از آقای پلنگ میترسیدن ولی گل پسر اصلا نترسید کلی باهاش بازی کرد تازه میخواست کلاشو در بیاره
یکی از بهترین سرگرمی هات بازی کردن با پدر جون هست اونم وقت میذاره و ساعت ها هر بازی که شما دوست داری باهات انجام میده ممنون پدر مهربونم
پسری تو فریزر
آخر هفته ها معمولا ما تفریح میریم چون هممون مخصوصا شما و بابایی خیلی دوست دارین، روز جمعه با پدر جون و مامانی و خاله ها رفتیم سراب نیلوفر
خیلی خوش گذشت
اینقد بازی کردی که حسابی خسته شدی و خوابت برد
مامانی هم یکی از صندلی ها رو به حالت تخت درآورد و زیرت گذاشت و حسابی پتو دور و برت گذاشت چون هوا ی کم سرد بود.
شیطنت از اون چشمای رنگی قشنگت میریزه
وضعیت کابینت های خونه مامانی
ولی فایده نداره ماشااله خیلی باهوشی میدونی چطور بازش کنی
اگه دستت به چیزی نرسه پاهاتو بلند میکنی اگه بازم نرسه میری ی چیزی پیدا میکنی زیر پاهای کوچولوت میزاری و هر چیزی که دوست داری میکشی دیشب سینی رو از رو اپن کشیدی و دوتا فنجونای مامانی شکستی کلی ترسیدیم و خدا بهت رحم کرد که تو سرت نخورد
ایجا میخواستی روداری کنی بابا بغلت کرد ببین چی کار کردی
پسرم در حال بازی با دوچرخه البته چون هنوز کوچولو هست نمیتونه سوار شه
امیرعلی با آیدا
آیدا و رایان نوه های خانم تفضلی هستن بعدازظهر همه با هم اونجا بودیم و شماها کلی بازی و شیطنت کردین
اینقد شیطونی کردی هنوز نرسیده بودیم خونه تو بقلم خوابیدی
جمعه بعد رفتیم اطراف جوانرود، اینم ی جای خیلی قشنگ به پیشنهاد دایی وحید واقعا عالی بود
آب خنکی داشت دست و صورتمون رو شستیم واقعا خنک شدیم
پسری هم حسابی آب بازی کرد
اینقد خیس شدی همه لباساتو عوض کردم
شب دوشنبه مهمون پدرجون بودیم به صرف پیتزا
پسری حسابی شیطنت کرد و تمام وسیله ها رو زیر میز انداخت ی سیب زمینی هم خودت برداشتی و خوردی ولی داغ بود نمیدونی چه بانمک شدی سریع از دهنت بیرون آوردی بعد میز و همه چی رو کتک میزدی کلی خندیدیم پسر شیطون من
قربون بالا نگاه کردنت، عاشق برق و روشنایی هستی
مهمونی خونه عمه شهلا
تا بغل عمو میری خودتو لوس میکنی و واسش دلبری میکنی
فوق العاده کنجکاو هستی، دوست داری هر چیزی رو خودت لمس کنی حتی برق
بابا میز تلفن رو جلوی پریز برق گذاشت که دست نزنی، اما شما ی راهی پیدا کردی
ایده های زیادی واسه انداختن عکس ازت دارم ولی متاسفانه پسری اصلا همکاری نمیکنه
سریع کلاهتو درآوردی و نذاشتی عکس بگیرم.
عاشق ساندیج خوردنتم
بازیهات موقع غذا خوردن
امیرعلی با دیانا
ی شام سه نفره در رستوران اجاق باشی