وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

آذر 1401

کافه رفتن مادر پسری البته وقتی امیر خان مدرسه باشه با جوجه هم مادر پسری بیرون میریم که طبق معمول تو ماشین باشه بغل مامان سپید باشه بلافاصله لالا جوجه من تو بانک در کنار مامانی عزیز به آقا خلیل هم علاقه زیادی داری اونم بی نهایت شما رو دوست داره وقتی خونه خاله شهلا میریم من کلا از شماها خبری ندارم امیر با خاله شادی هست اهورا هم کلا با عمو خلیل ...
30 آذر 1401

آبان 1401

امسال تولدم دو تا کیک داشتم مامانی و باباسعید با هم هماهنگ نکرده بودن و البته خوش به حال من شد نقاشی پسر عزیزم امیر گلم برای من مادرم از تو سپاس گذارم، مامان جان از تو ممنونم که در هر موقع پیش من و اهورا بودید این نقاشی بهترین هدیه دنیا برای من خواهد بود فرزندان عزیزم شما باارزشترین دارایی زندگی من هستین خیلی دوستتون دارم و همیشه پیش شما خواهم بود. ...
30 آبان 1401

مهر 1401

کلاس دومی شدنت مبارک عزیزم البته که اهورا جان هم داداشش رو همراهی کرد اهورا جان هم هر روز مدرسه میره و تمام کارهای امیر رو انجام بده حتی بطری آب هم داره و باید ماسک بزنه بعد میری بیرون از خونه و بلافاصله برمیگردی باید همگی خسته نباشید بهت بگیم و در آغوش بگیریمت چه آغوشی بهتر از داداش امیر مهربون وقتی امیر مدرسه هست و داری با بی حوصلگی بازی میکنی آخ جون داداشم اومد مهر ماه تولد باباسعید رو داشتیم که مثل هر سال با کیک و سبد گل سوپرایز شد و البته یک گوشی مدل بالا از طرف من به بابا هدیه داده شد که بابا خیلی خوشحال شد ولی از مراسم تولد با گوشی بابا عکس انداختیم که ...
30 مهر 1401

شهریور 1401

اولین سفر زندگی اهورا به شمال، به خاطر کرونا و قرنطینه ما اصلا سفر نرفتیم قسمت نبود مامان همراهت باشه و مردانه به شمال رفتین واقعا خوشحالم که شاد هستین و میخندین ممنونم از دایی سهیل عزیز که همه جوره من و بچه ها حمایت کرد خدایی هم برام برادری کردی هم در نبود پدر برام پدری کردی ممنونم ازت بهترینم فرزندان عزیزم از داشتن نعمت پدربزرگ محروم هستن ولی خدایی آقا جلال خیلی بهتون محبت میکنه و جای خالی پدربزرگ رو احساس نمیکنین واقعا ازشون ممنونم که همه جوره من و بچه ها رو حمایت کردن و در این شرایط زحمت نگهداری شما رو میکشن با وجود اینکه خاله شهلا هم عمل کمر انجام داده و اصلا شرایط خوبی نداره ولی خدا حق...
31 شهريور 1401

مرداد 1401

وقتی مامانی همراهمون نیست منم دارم رانندگی میکنم و اصرار دارین هر دو جلو باشین و اهورا خوابش میبره واقعا هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم فقط خوبیش این بود سرکوچه خوابت برد و زود رسیدیم خونه جوجه ی بازیگوش من ممنون از دوست و همکار عزیز خانم احدی که خیلی زحمت کشید و با کلی هدیه حال و هوای بچه ها عالی شد ممنونم از آرزوی عزیزم، چون این دستبند برام خیلی باارزشه عکسشو میذارم  شاه پسر من بعد از سلمونی جوجه ی من در حال خرید کردن برای مامانش وقتی مامان آدم همه جوره پایه باشه ...
31 مرداد 1401

دهم مرداد

عزیزانم،دلبندانم همیشه بدانید یک نفر هست که دنیایش را، همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس شما پیوند زده، دلم میخواهد تک تک لحظه ها را باشما و در کنار شما خوشبخت زندگی کنم سعی میکنم هر روز مادری مهربان تر باشم این روز یک تلخ ترین روز زندگی مامان سپید بود نمیدونین چقدر حالم بده این عکس ها ماله وقتیه که در خواب ناز بودین و من همیشه در کنار شما و مراقب شما بودم، خیلی دوستتون دارم و بدونین بزرگترین آرزوم بودن در کنار شماهاست، امیدوارم بزرگ شدنتون آقا شدنتون رو ببینم قرارمون این بود اینجا از خوبی ها و زیبایی ها بنویسیم از این به بعد سعی میکنم فقط ثبت کننده خاطرات شیرین باشم براتون ...
10 مرداد 1401

تیر 1401

یکی از بزرگترین آرزوهای امیرعلی سفر مینی بوس بود از طرف اداره آموزش پرورش یک تور تفریحی گذاشتن دیگه مامانی هم زحمت کشید اسم ما رو نوشت و یک سفر تفریحی خاطره انگیز شد برامون اینم مامانی مهربون تولد خاله شهلا عزیز این سفره یکبار مصرف بود که البته دیگه نابود شد پیش به سوی کلاس های تابستانی، امسال کلی برای تابستان برنامه دارم چون اهورا هم علاقه منده اونم ثبت نام میکنم. بعد از کلاس و مراسم جایزه گرفتن از مامان سپید همچنان بعد از کلاس مراسم پارک رفتن داریم، اگه گفتین کی زودتر میاد پایین؟ آقای اهورا کبودی برنامه کلاس رزمی...
31 تير 1401

خرداد 1401

پایان سال تحصیلی مراسم جشن الفبا داشتین که خیلی قشنگ بود با کلی هدیه از طرف مدرسه یک مراسم دیگه هم دایی دعوت بود برای عکاسی که امیرعلی هم همراهش رفت و بازم جشن الفبا داشت البته با کلی عکس دیگه اینم کارنامه گل پسرم، فدای شما آقای "امیرعلی کبودی" اینم داداش کوچولو با هدیه ها و کلاه جشن الفبا بسیار به حیوانات علاقه مند هستی و کلی مرغ و خروس خونه پدر داریم البته این ماه خونه رو فروختیم و من و دایی با پول ارثیه این خونه دو تا آپارتمان گرفتیم اینم روز خداحافظی با مرغ و خروس هات یک غذای خوشمزه بعد از کلی بازی داداشای مهربون اینم لی لی لند البته...
31 خرداد 1401