وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

عکس ها تا هشت ماهگی اهورا

مهر 99 آغاز مراسم پیش دبستانی امیرعلی جانم، البته به دلیل بیماری کرونا همه آموزش ها مجازیه و من وقتی از شرکت برمیگردم مراسم درس آقا امیر شروع میشه و البته ناگفته نمونه آموزش مجازی واقعا هم برای بچه ها هم برای والدین سخته، دیگه من همه تلاشمو میکنم امیدوارم نتیجه بخش باشه و همه چی رو خوب یاد بگیری، البته این ماه تولد باباسعید رو داشتیم و سوپرایزش کردیم و بیرون رفتیم شام خوردیم و برای بابا هدیه و کیک تهیه کرده بودم ولی ماشاالله اینقدر شماها شیطونی کردین که فراموش کردیم عکس بگیریم. جشن هشت ماهگی اهورا جان یادی از گذشته و جشن هشت ماهگی امیرعلی  ...
30 مهر 1399

عکس ها تا شش ماهگی اهورا

مرداد 99 ببخشید عزیزانم چون من شرکت میرم و تا برگردم رسیدگی به شماها و شیر دادن به اهورا و کلی کار دیگه دارم در شبانه روز کمتر از چهار ساعت میخوابم و فعالیتم خیلی زیاد شده فرصت زیادی برای عکس گرفتن و ثبت خاطرات شیرین شما نداشتم.اینم چند تا عکس از مرداد ماه اهورا اول فقط لپ بوده بعدا دست و پا درآورده یک عکس با دایی حسین مهربون و عزیز ...
31 مرداد 1399

عکس ها تا پنج ماهگی اهورا

تیر 99 خبر بد اینکه متاسفانه با رعایت بسیار شدید ما ولی بابا مبتلا به کرونا شد و خیلی خیلی نگرانمون کرد و البته حالش هم ی مقدار بد شد دیگه بابا خانه خودمون بود و مامان و بچه ها خانه مامانی و من در رفت و آمد بین دو خونه نگهداری از بابا با رعایت کلی پروتکل بهداشتی که خدای نکرده نکنه منم ناقل بشم و مامانی و بچه ها مریض بشن البته من و مامانی هم آزمایش دادیم و خداروشکر منفی بود ولی دیگه من بالا میرفتم و ظرف ها رو میشستم و مراقب بابا سعید بودم و وقتی پایین میامدم کلی مراسم تعویض لباس و ضدعفونی کردن داشتم خدا روشکر که این دوران سخت به پایان رسید و حال بابا خوب شد خبر خوب اینکه با پیشنهاد کاری یکی از همکارای قدیم تصمیم گرفتم برم سرکار البته چو...
31 تير 1399

عکس ها تا چهار ماهگی اهورا

خرداد 99 یک پسر که همیشه نباید بخنده، اخم هم لازمه قلعه آقا امیر که از دست اهورا قایم شده پیش به سوی واکسن چهارماهگی موقع تزریق واکسن یک خواب با اندکی ناراحتی بعد از واکسن ابراز همدردی داداش امیر از ناراحتی اهورا برای واکسن ...
31 خرداد 1399

تولد پنج سالگی امیرعلی

امسال تولد خاصی نداشتیم نبود پدر عزیزم تو این مناسبت ها بیشتر از همیشه احساس میشه ولی به خاطر امیر از بیرون غدای مورد علاقش که پیتزا بود رو تهیه کردیم و خوش یک کیک و چند تا بادکنک انتخاب کرد و از مامانی و دایی هم دعوت کردیم تا تشریف بیارن و یک خاطره قشنگ از تولد پنج سالگی برای امیر ثبت بشه اهورا در اوج خوشحالی برای تولد داداش امیر اینم هدیه ویژه تولد از طرف مامانی عزیز، بمونی برام بهترین مامان دنیا و بهترین مامانی دنیا، ممنون از همه زحمت هات که همیشه یار و یاورم بودی  ...
3 خرداد 1399

آغاز سال 1399

سالی که گذشت سالی سخت بود خیلی سخت که فقط تولد اهورا عزیز تحمل این حجم سختی رو برای ما مقدور ساخت چون ما عزادار پدر عزیزم هستیم امسال عید نداشتیم و به دلیل وجود بیماری کرونا مراسم نوعید پدر رو برگزار نکردیم ولی متاسفانه تنها چند روز بعد از گذشت سال جدید شوهر خاله منم فوت شد واقعا مرد محترمی بود خدا رحمتت کنه آقا مسعود. چقدر رفتن شماها زود بود ...
5 فروردين 1399