عزاداری محرم
روز سوم محرم ی مراسم واسه حضرت علی اصغر شیرخوار امام حسین برگزار شد منم شما رو بردیم تا با هم اولین عزاداری زندگیتو واسه حضرت علی اصغر کنیم.
بعد از مراسم هم رفتیم خونه عمه لیلا
روز عاشورا من و بابا سعید نذر داشتیم از شب قبل با مامان حسابی مشغول پخت و پز بودیم و نذرمون رو درست کردیم.
بعد رفتیم تو خیابان عزاداری. خاله شهلا و خاله فرح هم آمده بودن که شما رو ببینن و حسابی شما سینه زدی و عزاداری کردی.
تو خیابان عسل رو دیدیم که داشت طبل میزد پسرم حسابی عاشق اون طبل شده بود.
ی کم که پایین تر اومدیم دایی حسین زحمت کشیده بود و یکی واست خرید شما حسابی خوشحال شدی کلی طبل زدی، البته با آهنگ خودت
بعد خسته شدی و بغل دایی حسین خوابیدی.
شب هم واسه شام غریبان همراه بابا و دایی جون آماده شدیم که بریم نوبهار
اونجا با شمع ی یاحسین خیلی بزرگ نوشته بودن و مراسم نی زنی خیلی قشنگی برگزار شد باز هم خاله فرح و الناز جون رو دیدیم و شمع روشن کردیم و باهم عزداری کردیم.
حسابی خسته شدیم اومدیم خونه که بخوابیم ولی شما اصلا حالت خواب هم نداشتی
کلی بازی کردی و بالاخره خوابیدی.