وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

تولد یک سالگی

1395/3/8 15:24
نویسنده : مامان سپید
104 بازدید
اشتراک گذاری

روز تولدت روز میلاد امام سجاد بود همزمان با اذان ظهر به دنیا اومدی و جشن تولد اولین سال تولدت با نیمه شعبان همزمان شده بود نیمه شعبان شب تولدت بود اتفاقی نیست این همه سعادت، اما جشن تولدت: کل مراسم جشن از طرف پدر و مادر عزیزم بود چوان اصرار داشتن اولین جشن تولد رو برای اولین نوه خودشون برگزار کنن، دایی جون کلی دنبال تالار گشت من دوست داشتم تو تالار عروسیمون جشن تولدت برگزار بشه چون واقعا واسه عروسیمون سنگ تمام گذاشت از کل غذاها گرفته تا پذیرایی همه چی عالی بود موقع عروسی هم تقریبا کل سالن ها رو گشتم تا انتخاب کردم خیلی مسایل به نظرم مهمه از جمله نورپردازی سالن که بعدا ی فیلم تاریک نداشته باشیم حتی میز و صندلی های سالن واسم مهم بود خلاصه سالن عروسیممون تنها جایی بود که همه این شرایط رو داشت، همه هنوز میگن بهترین جشن رو تو تمام خانواده ما داشتیم بعد از گذشت سه سال  باز هم همون جا در حال جشن و شادی، حس قشنگ و خاصی بود تولد پسرم تقریبا مصادف با سومین سالگرد ازدواجمونه البته با ی هفته اختلاف، که اگه قبول میکردم سزارین کنم دقیقا یکی میشد ولی خدارو شکر توانایی نه ماه و نه روز بارداری رو داشتم و تو ی روز قشنگ یعنی 94/03/03 گل پسرم دنیا اومد. اما تالار عروسیمون کلا رزرو بودغمگین که پدر جون و مامانی رفتن و تالار شاهین رو رزرو کردن ی هفته قبل از تولدت، یکی از مراسم تالار عروسیمون کنسل شد و به دایی جون زنگ زدن و پدر جون و مامانی به خاطر احترام به عقیده من رفتن و همون تالار رو رزرو کردن و کلی هزینه کنسلی به تالار شاهین دادن واقعا ارشون ممنونم که اینقد به عقاید من احترام میذارن.

 برای جشن تولد گل پسر کلی دنبال تم گشتم تا بالاخره تصمیم گرفتم و تم پو رو انتخاب کردم که هم بچه گانه باشه هم رنگش شاد باشه، هم جدید باشهآرام

 تعداد مهمونا خیلی زیاد بود این یعنی اصل و نصب و یک افتخار بزرگ واسه من، دیگه شروع کردیم به فاکتور گیری و تقریبا دوستا و همکارا رو حذف کردیم فقط از دوستای من دو نفر و از دوستای بابایی دو نفر رو دعوت کردیم که همه فامیل باشن و غریبه ای بینمون نباشه تا همه راحت باشن، درست کردن تم تولد با این همه مهمون ی کم سخت بود ولی با کمک بابا جون و جستجوی فروان در بازار موفق شدم و کیک تولد و کل وسایل تزیینی و حتی بشقاب ها و لیوان ها  هم مطابق تم تولدت تهیه کردیم که ی تولد فوق العاده و متفاوت باشه.

اما انتخاب لباس: به نظر من رنگ شادی و عزا باید مشخص باشه و سعید و من بابا و مامان داماد کوچولو  بودیم و صاحب مجلس، باید لباسی که متناسب با جشن شادی پسرم بود میپوشیدیم و بابت اینم کلی گشتیم و گشتیم و بابایی رو حسابی خسته کردیمخندونک تا بالاخره لباسی مناسب این جشن واسه سه تاییمون پیدا کردیم. گل پسرم لباس، جوارب و حتی کفشش رو ست کردم قربونش برم.

کارت تولد گل پسرممحبت

قبل از تولد من طراحی هامو انجام دادم وقتی بابا سعید دیدشون کلی استقبال کرد و صبح واسه تزیینات با بابا سعید رفتیم تالار، همرو با کمک بابایی خودمون تنهایی نصب کردیم البته دایی هم بود و داشت کرین رو میبست وپدر جونم بعدا اومد و میوه ها رو آورد.

اینم تزیینات تالار

و اما گل پسرمبوس

سه مرد کبودی، سه تایی کت شلوار آبی، سه تایی خوشتیب

و اما مهمتر از همه سه تایی پشت سر هم دنیا اومدن

آقا سعیدمحبت، آقا میثممحبت و آقا امیرعلیبوس

امیرعلیبوس و بردیا جونبوس

آقا امیرمحبت پسرعمه خودم با دختراشبوس و امیرعلیبوس

امیر علی و باران دارن با هم صحبت میکننچشمک کاری هم به عکس ندارنخندونک

پسری کلی خوابش میمومد و سروپا بغل خاله فرح خوابش برد، مامانی تو کالسکه گذاشتت و حسابی جای راحتی داشتی و قصد بیدار شدن نداشتی و ی خواب خوب کردی، البته خیلی خوب بود اول مجلس خوابیدی بعد تا آخر مجلس ساعت 2 شب حسابی سرحال بودی

اصلا با سر و صدا هم مشکلی نداریآرام

بالاخره مامانی بعد از دو ساعت با بازی فراوان گل پسر رو بیدار کرد تا مراسم ویژه انجام بشه.

و اما مراسم ویژه:

به نظر من هدیه تولد خیلی مهمه، هدیه تولدت از طرف من و بابایی (همسر عزیزم) ی ماشین شارژی بود که بابت خرید این هدیه هم کلی تحقیق کردیم به نظر من هر وسیله ای باید مطابق سن بچه و رنگ وسایلش خریداری بشه، بهترین سن که خودت بتونی سوار شی و از ماشینت استفاده کنی الان هست پدرجون میخواست توسیسمونی واست بخره که من مخالفت کردم چون نمیخواستم بشه ی مجسمه کنار اتاقت، دوست داشتم سوار بشی و از ماشین سواریت لذت ببرم به قیمت هم اصلا اهمیت ندادیم و مطابق شخصیتت ی ماشین شاسی بلند خیلی قشنگ و البته گرون خریدیم و گلکاریش کردیم قربونت برم خودت در ماشینتو باز میکنی و سوارش میشیآرام

خواستیم لباساتو عوض کنیم که با لباس جدید وارد بشی که مامان عزیزم زحمت کشیده بود و لباس خیلی قشنگی واسه پسری خریده بود و اصلا به ما نگفته بود و خودمون هم سوپرایز شدیم مامان عزیزم میدونه من حساسم حتی جوراب هم ست لباس تهیه کرده بود که واقعا ازش ممنونم.

داماد کوچولو وارد مجلس شد و منم ی سبد گرفته بودم که مملو از سکه و نقل و شکلات و برگ گل بود و رو سر گل پسر و مهمونا میریختم

آقا بردیامحبت که خیلی دوستت دارهآرام

همه مهمونا سوپرایز شده بودن و واست هلهله میکشیدن بعد از چند دوری که زدی بارانبوس کوچولو هم که طبق برنامه قبلی لباس عروس آورده بود، لباس عروسشو پوشید  و کنارت نشست

ولی متاسفانه از جمعیت ترسید و زد زیر گریه

ولی ماشاالله پسرم با وجود اینکه از خواب بیدار شده بود اصلا نترسید بلکه میخندید و میرقصید

من و بابایی همدیگرو خیلی دوست داریم از روز عروسیمون تا حالا بابا خیلی خوشحاله و حتی ی دونه از موهاش سفید نشده برعکس خیلی از آقایون که بعد از چند سال کلی از موهاشون سفید شده، همیشه تمام تلاشم این بوده آرامش واقعی رو به همسر و فرزندم هدیه کنم که خدا رو شکر موفق بودم

اینم ی نمونه از خوشحالی بابا سعیدمحبت

اینم کیک تولدت که طبقه بالا عکس پو بود مطابق تم تولدت.

من واسه همه چی برنامه ریزی کرده بودم حتی چاقوی کیک، ست چاقوی کیک عروسیمون رو یادگاری برداشته بودم واسه تولد پسری آوردم البته قبلش دادم با گل طبیعی و روبان خیلی قشنگی تزیینش کردن که فوق العاده زیبا شده بود، الناز جونمحبت مهسا جونمحبت و شادی جونمحبت رقص چاقو رو انجام دادن و بعد من با چاقو رقصیدم و طبق سفارش دایی جون همین که چاقو به من رسید ی مراسم آتیش بازی خیلی قشنگی توسط تالار انجام شد که هم مهمونا هم من و بابا سعید بازم سوپرایز شدیم.

بعد رفتیم سراغ کیک و فشفشه های کیک تولد

و با کمک پدرجونمحبت و مامانیمحبت کیک رو بریدیم و شما خوردی

آقا سامان که معروفترین و البته گرونترین دی جی شهرومونه با امیرعلیبوس و امیرحسین

دایی جونمحبت و عمو جونمحبت

همه رقصیدن و خوشحالی کردن اما طبق نظر دی جی سامان مقام اول رقص و شادی در آقایون به عمو میثممحبت و در خانم ها به خودمخجالت تعلق گرفت.

و اما هدیه ها:

دایی جون سهیلبوس کلی واسه این جشن زحمت کشید و کل هماهنگی ها رو انجام داد و زحمت فیلمبرداری هم کلا کشید جدای از اینها ی دوچرخه خیلی قشنگ با کلا واسه پسری هدیه آورد

هدیه زهره جونمحبت

هدیه حاج خانم ایزدیمحبت

هدیه شیما جونمحبت

هدیه عسلمحبت

هدیه بیتا کوچولومحبت (البته مامان بیتا جداگانه هدیه نقدی آورده بود)

مژگان جونمحبت تولد نیومد ولی زحمت کشید و هدیه فرستاد

بقیه مهمونا هم هم کارت هدیه ، سکه و هدیه نقدی آورده بودن

ممنون از همگیمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)