وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

آخرین سختی ها

1395/9/5 12:11
نویسنده : مامان سپید
87 بازدید
اشتراک گذاری

سوم آذر ماه مصادف بود با روز چهارشنبه که نوبت واکسن 18 ماهگی پسرم بود 

من از یک هفته قبل ی کم استرس داشتم چون همسایمون میگفت این مرحله خیلی سخته

اول صبح صبحانه خوردی و قوی و محکم  مثل همیشه رفتی سرغ واکسن

بابا سعید ماموریت بود و منم سرکار بودم، پدر جون و مامانی زحمت کشیدن و شما رو بردن درمانگاه

مامان میگفت مسئول درمانگاه عوض شده و اصلا از مسئول جدید خوشت نیومده، عین ی مرد واکسن زدی و اومدین خونه، منم که خیلی استرس داشتم زودتر مرخصی گرفتم و آمدم پیشت خدا رو هزار مرتبه شکر اصلا ناراحت نبودی و تب نداشتی به زبان خودت واسم تعریف میکردی میگفتی پا بوفغمگین

برای اطمینان خونه مامانی موندیم و شب خیلی راحت خوابیدی صبح که بیدار شدیم ی کم تب کرده بودی عزیزم 

ولی اونم کم کم خوب شد

این واکسن هم تموم شد دیگه خیالمون راحت شد تا 6 سالگی قربونت برم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.