وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

فروردین 96

1396/1/31 11:3
نویسنده : مامان سپید
111 بازدید
اشتراک گذاری

تا بیست و سه ماهگی

امسال برای اولین بار تا روز چهارده من تعطیل بودم واقعا عالی بود، قرار بود ی برنامه سفر بزاریم که به علت سرمای شدید و ترس از مریض شدن گل پسر مسافرت رو کنسل کردیم امسال سالی پر برکت با بارش باران و برف داشتیم شب عید که کلی برف اومد حتی روز نهم فروردین بازم بارش برف رو داشتیم و بقیه روزها کلا بارانی بود و کلی شکرگزار بودیم چون واقعا با این کمبود آب به این بارش ها نیاز فراوان داشتیم ناگفته نمونه اول بابایی و بعد من شدیدا سرما خوردیم که با مراقبت های فراوان مامانی از گل پسر خدا رو شکر پسری اصلا مریض نشد.

وقتی عیدی هاتو گرفتی خیلی خوشحال بودی و کلا بازی میکردی

در گذر تعطیلات نوروز سالگرد آقا و مانی رو داشتیم عزیزانی که من و شما هیچ وقت ندیدیمشون ولی حضورشان رو همیشه در قلبم حس میکنم شب قبل از سالگرد مهمون عمو میثم بودیم و اونجا خوابیدیم فردا ناهار هم همه مهمون باباسعید بودیم و بعد رفتیم سر مزار

خدا رحمتشون کنه

هفته دوم تعطیلات خاله الهام از تهران اومد و کلی بهمون خوش گذشت مهمون پدر جون و مامانی همگی رفتیم طاق بستان

اینجا هم مهمون دایی حسین بودیم به صرف مرغ کنتاکی، اینجا داری اجازه میگیری واسه خرابکاریخندونک

و اما سیزده بدر:

همگی اول رفتیم بیستون که با باران شدید مواجه شدیم ولی شکست نخوردیم و رفتیم جوانرود هوا ابری و البته ی کم سرد بود ولی در کل عالی بود کلی بازی کردی و خوش گذشت

اینجا خیلی تلاش میکنی تو عکس دایی ها بیفتیخنده

بعدازظهر باران اومد و همگی رفتیم خونه خاله فرح و ادامه مراسم سیزده که تولد شادی جون بود رو اونجا برگزار کردیم و تولد اصلی احتمالا شب جمعه برگزار بشه.

دیگه خودت میتونی سوار دوچرخه بشی و بازی کنی

پنج شنبه 01/17 هم رفتیم پارک غربی و کلی به هممون مخصوصا گل پسر خیلی خوش گذشت و تک تک وسیله های بازی که اونجا بود سوار شدی و بعد از سه ساعت بازم رضایت نمیدادی برگردیم

روز جمعه هم شام رفتیم بیرون و بعدش ی تفریح سه نفره واسه پسری در سزمین بادی

لبخند بیش از چند لحظه دوام ندارد ولی خاطره آن جاودانی است

شادی جون به ی تولد رضایت نداد و ی مراسم مفصل دیگه گرفت و همه دوستاشو دعوت کرده بود و حسابی به پسری تو این مهمونی خوش گذشت اولش ی خورده خجالت کشیدی البته نه به این معنی که گریه کنی یا بیای بغل، رو زمین کنار مبل من نشسته بودی و از زیر میز مهمونا رو نگاه میکردی در کمتر از چند دقیقه هم خجالتت تمام شد و شیطونی هات شروع شد و کلی به هممون مخصوصا شما خوش گذشت.

هوا خیلی خوب شده البته شب ها ی کم سرده ولی مراسم تفریح ما شروع شده و همه چی عالیه و آخر هر هفته برنامه تفریح و طبیعت رو داریم.

شب جمعه 17 اردیبهشت رفتیم بیرون که ی نم نم باران میومد و توی آلاچیق نشستیم و خیلی خوش گذشت

هفته بعد هوا واقعا عالی بود و از صبح دسته جمعی با کل خاله ها رفتیم بیستون

خیلی خوش گذشت و پسری کلی بازی کرد.

از کارهای جدیدت هم اینه به جای دفتر و کتاب نقاشی روی دیوار هنر نمایی میکنی وقتی دیدم چی کار کردی واقعا عصبانی شدم و اینکه نگام میکردی و قش قش میخندیدی عصبانی تر میشدمدلخور البته چون در استانه تعمیرات هستیم زیاد ناراحت نشدم ولی امیدوارم بعد از تعمیرات دیگه این کار رو نکنی

جالب اینجاست هر کی میاد خونمون میبری بهشون نشان میدی بعد میگن این کار کیه میگی من

بعد از این اتفاق دایی سهیل رفت تهران وقتی اومد دیدم یک سری ماژیک 12 رنگ خیلی قشنگ واست آورده که اگه درش باز بمونه تا 12 ساعت خشک نمیشه و مهمتر از همه هر جایی که نقاشی کنی بعدش ی دستمال بکشی بلافاصله پاک میشه دایی جون خیلی به فکر خواهرزاده هنرمندش هست. جالبه بدونی وقتی دایی رو صدا میکنی اینطوریه دایی دایی دایی دایی دایی دایی هر چی دایی میگه بله فایده نداره دوست داری ده بار صداش کنیخندونک

از هدیه ها گفتم ناگفته نمونه خاله الناز به مناسبت روز مرد واسه پسری هدیه گرفت و ی سری اسباب بازی که شامل سرویس چایخوری و سماور و کتری قوری خیلی قشنگ واست کادو گرفته بود دستش درد نکنه واقعا قشنگ بودن جریان کتری قوری  هم اینه که تو عید رفتیم خونه خاله زهره اسباب بازی های بارین رو واست آورد که حوصلت سر نره شما هم خیلی از سرویس چایخوریش خوشت اومد تند تند واسه شادی جون و الناز جون چای میریختی و اونا میخوردن دیگه خاله الناز زحمتشو واست کشید البته وقتی من باردار بودم ی سری کامل فنجان واست خریده بودم دیانا خیلی ازش خوشش اومد هدیه دادمش به اون چون گفتم تو پسری به دردت نمیخوره ولی هر چیزی واست جالبه و دوست داری داشته باشی البته طبیعیه و سنت اینو میطلبه تقریبا همه اسباب بازی ها رو داری ولی کافیه بریم خیابون و بازم اسباب بازی ببینی و میگی اینا اینا و کلی من باید توضیح بدم که ما داریم تا قانع بشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)