زنده شدن طبیعت
شروع سال 1394
امسال سال تحویل ساعت دو و پانزده دقیقه ویازده ثانیه نیمه شب بود من از 6 صبح بیدار شدم و یکسر فعالیت داشتم شب خیلی خسته بودم ولی سعی کردم خودمو سرگرم کنم تا خوابم نبره وموقع تحویل سال بیدار باشیم
قرآن خوندم کلی دعا خوندم تا لحظه تحویل سال، سال جدید سه تایی بیدار بودیم و آغاز سال جدید رو جشن گرفتیم دلبندم شما هم خوب اعلام حضور کردی و خوشحالیتو واسه سال جدید نشون دادی کلی بازی کردی و تو دل مامانی ضربه زدی اینجوری:
بعد از تحویل سال بابا سعید فیلمبردای کرد و بعدش خوابیدیم چون خیلی خسته بودیم اما شما اصلا قصد خوابیدن نداشتی اولین بار بود اینقد محکم ضربه میزدی بابایی خوابید ولی من نمیتونستم بخوابم اومدم تو هال تا شما راحت باشی بعد شعر خوندم واست، قصه گفتم برات، نمیدونی چه دوران قشنگ و شیرینی هست اصلا یادم رفت که خسته بودم هر بار که تکون میخوری ذوق زده میشم بعضی ها میگن درد داره ولی من تاحالا جزلذت هیچی از تکون خوردنات حس نکردم بعد کم کم رضایت دادی و خوابیدیم.