وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

عید سعید فطر

1395/4/19 10:50
نویسنده : مامان سپید
103 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر سعادت نصیبم شد و کل رمضان رو روزه گرفتم و بعد از یکماه روزه داری سخت روز چهارشنبه رو عید اعلام کردن تا روز جمعه سه روز تعطیل بود روز چهارشنبه با بابا تصمیم گرفتیم ی مسافرت چند روزه بریم که هم آب و هوایی عوض کنیم و هم از این تعطیلات استفاده کنیم شمال که خیلی شلوغ بود و راهها کلا بسته بود تصمیم گرفتیم بریم قم که هم نزدیکه هم خیلی وقته من و بابایی نرفته بودیم اما ی جستجو اینترنتی کردم دیدم هم هوا غبارآلوده هم فوق العاده گرمه دمای هوا تو قم 46 درجه بود ی کم دو دل شدیم چون واسه گل پسر خطرناکه و ممکنه گرما زده بشه بالاخره تصمیم گرفتیم ی سفر کوتاه من و بابا بریم و گل پسر پیش مامانی بمونه

صبح روز پنج شنبه حرکت کردیم و ساعت 11 قم بودیم ی استراحت کردیم و ناهار خوردیم و رفتیم حرم، به نماز جماعت ظهر رسیدیم

بعد از نماز من زیاد حالم خوب نبود هوا فوق العاده گرم بود سعید گفت خیلی رنگت پریده رفتیم اورژانس حرم که فشارمو گرفت و گفت فشارت خیلی پایینه و شدیدا گرما زده شدی سریع رفتیم درمانگاه که دو ساعتی اونجا بودیم چهارتا آمپول، سرم و ...

کلی نی نی کوچولو آورده بودن که همه به خاطر گرما مریض شده بودن خیلی خدا رو شکر کردم که امیرعلی رو نیاوردیم من اینطور مریض شدم تکلیف امیرعلی چی میشد

ی کم که حال من بهتر شد برگشتیم حرم و زیارت کردیم

 سعید اصرار داشت هتل بگیریم چون حال من خوب نبود ولی به اصرار من شب رفتیم جمکران چون اولین شب جمعه ماه شوال بود و میخواستم دعای کمیل اونجا باشیم  خیلی فضای روحانی و خاصی بود خیلی هم شلوغ بود شب اونجا بودیم و من کلی دعا و نماز خوندم

صبح جمعه هم برگشتیم که زود برسیم پیش گل پسر که وحشتناک دلتنگش بودیم، اصلا وقت بازار نداشتم فقط تو مسیر حرم تا پارکینگ ی سوغاتی کوچولو واسه پسری گرفتیم که بدونه کلا به یادش بودیم و کلی واسش دعا کردیم

سفر کوتاه ولی فوق العاده معنوی بود و حال و هوامون رو کلا عوض کرد. امیدوارم سفر بعدی سه تایی با هم، البته هوا هم خوب و خنک باشهآرام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)