وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

قدم زدن عاشقانه

1395/5/14 11:18
نویسنده : مامان سپید
91 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته منتظر راه رفتن هستم خدا رو شکر از قبل از تولدت دستتو به مبل و دیوار میگرفتی و کلا سر و پا بودی اگه دستتو میگرفتم خیلی راحت راه میرفتی ولی روز شنیه 1395/05/09 خودت حدود ده قدم راه رفتی و سریع دست زدی یعنی تشویقت کنیم بابا رفته بود تهران ماموریت  من تلفنی واسش تعریف کردم

وقتی بابا برگشت واست اسباب بازی آورده بود و از دم در گفت بدو بغلم پسرم یک مرتیه کل مسیر از آشپزخونه تا دم در رو خودت تنهایی و قشنگ بدون اینکه بترسی یا بیفتی راه رفتی تا به بغل بابا برسی هممون ذوق زده شده بودیم اصلا تصور نمیکردم بتونی راحت راه بری کلی قربون صدقت رفتیم

اینقد واسه این موضوع خوشحالم تا از سرکار برمیگیردم کلی با هم قدم میزنیم مثلا اشاره به اتاق میکنی بعد در کنار هم میریم به هر مسیری که شما دوست داری بدون اینکه دست منو بگیری یا به چیزی تکیه کنی.

عاشقتم زیباترین و خوش اخلاق ترین و خوش قدمترین پسر دنیا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)